پرسش های تاریخ ساز
علیرضا شجاعی
تیر ۱۳, ۱۳۹۵
ایستگاه پرسش
126 بازدید
نصيحت و اخطار به شاه
آقا! من به شما نصيحت مىكنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصيحت مىكنم؛ دست بردار از اين كارها. آقا! اغفال دارند مىكنند تو را. من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروى، همه شكر كنند. من يك قصهاى را براى شما نقل مىكنم كه پيرمردهايتان، چهل سالههايتان يادشان است، سى سالهها هم يادشان است. سه دسته- سه مملكت اجنبى- به ما حمله كرد: شوروى، انگلستان، امريكا به مملكت ايران حمله كردند؛ مملكت ايران را قبضه كردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نواميس مردم در معرض هتك بود، لكن خدا مىداند كه مردم شاد بودند براى اينكه پهلوى «۱» رفت. من نمىخواهم تو اين طور باشى؛ نكن. من ميل ندارم تو اين طور بشوى، نكن! اين قدر با ملت بازى نكن! اين قدر با روحانيت مخالفت نكن. اگر راست مىگويند كه شما مخالفيد، بد فكر مىكنيد. اگر ديكته مىدهند دستت و مىگويند بخوان، در اطرافش فكر كن؛ چرا بيخود، بدون فكر، اين حرفها را مىزنى؟ آيا روحانيت اسلام، آيا روحانيون اسلام، اينها حيوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اينها حيوان نجس هستند كه تو مىگويى؟ اگر اينها حيوان نجس هستند پس چرا اين ملت دست آنها را مىبوسد؟ دست حيوان نجس را مىبوسد؟ چرا تبرك به آبى كه او مىخورد، مىكنند؟ حيوان نجس را اين كار مىكنند؟! آقا ما حيوان نجس هستيم؟ [گريه شديد حضار] خدا كند كه مرادت اين نباشد؛ خدا كند كه مرادت از اينكه «مرتجعين سياه مثل حيوان نجس هستند و ملت بايد از آنها احترازكند»، مرادت علما نباشند و الّا تكليف ما مشكل مىشود و تكليف تو مشكل مىشود. نمىتوانى زندگى كنى؛ ملت نمىگذارد زندگى كنى. نكن اين كار را؛ نصيحت مرا بشنو. آقا! ۴۵ سالت است شما؛ ۴۳ سال دارى، بس كن، نشنو حرف اين و آن را؛ يكقدرى تفكر كن، يكقدرى تأمل كن! يكقدرى عواقب امور را ملاحظه بكن! يكقدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نكن اين طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانيين؛ بشنو از علماى مذهب؛ اينها صلاح ملت را مىخواهند؛ اينها صلاح مملكت را مىخواهند. ما مرتجع هستيم؟ احكام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سياه» است؟ تو انقلاب سياه، انقلاب سفيد درست كردى؟! شما انقلاب سفيد به پا كرديد؟ كدام انقلاب سفيد را كردى آقا؟ چرا اين قدر مردم را اغفال مىكنيد؟ چرا نشر اكاذيب مىكنيد؟ چرا اغفال مىكنى ملت را؟ و اللَّه، اسرائيل به درد تو نمىخورد، قرآن به درد تو مىخورد
امروز به من اطلاع دادند كه بعضى از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنيت و گفتهاند شما سه چيز را كار نداشته باشيد، ديگر هر چه مىخواهيد بگوييد، يكى شاه را كار نداشته باشيد؛ يكى هم اسرائيل را كار نداشته باشيد؛ يكى هم نگوييد دين در خطر است. اين سه تا امر را كار نداشته باشيد، هر چه مىخواهيد بگوييد. خوب، اگر اين سه تا امر را ما كنار بگذاريم، ديگر چه بگوييم؟! ما هر چه گرفتارى داريم از اين سه تاست تمام گرفتارى ماآقا، اينها خودشان مىگويند، من كه نمىگويم، به هر كه مراجعه مىكنى، مىگويد: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فيضيه را خراب كنيد؛ شاه گفته اينها را بكشيد … آن مردكه «۱» آمد در مدرسه فيضيه- حالا اسمش را نمىبرم، آن وقت كه دستور دادم گوشهايش را ببرند، آن وقت اسمش را مىبرم [ابراز احساسات حضار]- آمد در مدرسه فيضيه فرمان داد، سوت كشيد؛ تمام مستقر شدند در يك گوشهاى. گفت: منتظر چه هستيد، بريزيد تمام حجرهها را غارت كنيد، تمام را از بين ببريد. گفت: حمله كن، حمله كردند. از ايشان بپرسى آقا چرا اين كار را كرديد؟ مىگويد: اعليحضرت فرموده. اينها دشمن اعليحضرتند. اسرائيل دوست اعليحضرت است؟ اينها دشمن اعليحضرت هستند؟ اسرائيل مملكت را به باد مىبرد، اسرائيل سلطنت را مىبرد؛ [با كمك] عمال اسرائيل.
شاه تحت تأثير بهاييها
آقا، يك حقايقى در كار است، من باز سرم دارد درد مىگيرد؛ يك حقايقى در كار است. شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهاييها مراجعه كنيد؛ در آنجا مىنويسد: تساوى حقوق زن و مرد، رأى عبد البهاء است؛ آقايان از او تبعيت مىكنند. آقاى شاه هم نفهميده مىرود بالاى آنجا، مىگويد: تساوى حقوق زن و مرد. آقا! اين را به تو تزريق كردند كه بگويند بهايى هستى، كه من بگويم كافر است؛ بيرونت كنند. نكن اين طور؛ بدبخت! نكن اين طور. تعليم اجبارى عمومى نظامى كردن زن، رأى عبد البهاء است. آقا تقويمش موجود است، ببينيد! شاه نديده اين را؟ اگر نديده مؤاخذه كند از آنهايى كه ديدهاند و به اين بيچاره تزريق كردهاند اينها را بگو. و اللَّه، من شنيدهام كه سازمان امنيت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بيندازد تا بيرونش كنند و لهذا مطالب را معلوم نيست به او برسانند. مطالب خيلى زياد است، بيشتر از اين معانى است كه شما تصور مىكنيد. مملكت ما، دين ما، در معرض خطر است؛ شما هى بگوييد كه «آقايان! نگوييد: دين در معرض خطر است». ما كه نگفتيم دين در معرض خطر است، در معرض خطر نيست؟! ما اگر نگوييم شاه چطور است، چطور نيست؟ آقا يك كارى بكنيد اين طور نباشد. همه چيز را گردن تو دارند مىگذارند. بيچاره! نمىدانى آن روزى كه يك صدايى در آمد، يك نفر از اينهايى كه با تو رفيق هستند، رفاقت ندارند. اينها همه رفيق دلارند؛ اينها دين ندارند؛ اينها وفا ندارند.
ربط بين شاه و اسرائيل
تأثرات ما زياد است؛ نه اينكه امروز عاشوراست و زياد است، آن هم بايد باشد، لكن اين چيزى كه براى اين ملت دارد پيش مىآيد، اين چيزى كه در شرف تكوين است، از آن تأثرمان زياد است؛ مىترسيم. ربط ما بين شاه و اسرائيل چيست كه سازمان امنيت مىگويد: از اسرائيل حرف نزنيد، از شاه هم حرف نزنيد؛ اين دو تا تناسبشان چيست؟ مگر شاهْ اسرائيلى است؟ به نظر سازمان امنيت، شاه يهودى است؟ اين طور كه نيست، ايشان مىگويد: مسلمانم؛ ايشان كه ادعاى اسلام مىكند، محكوم به اسلام است، به حَسَب ظواهر شرع. ربط ما بين اسرائيل … اين ممكن است سرّى در كار باشد؛ ممكن است آن معنايى كه مىگويند كه سازمانها مىخواهند آن را از بين ببرند، شايد راست باشد؛ احتمالش را نمىدهى تو؟ يك علاجى بكن، اگر احتمال مىدهى. يك جورى اين مطالب را برسانيد به اين آقا؛ شايد بيدار بشود، شايد روشن بشود يكقدرى. اطرافش را گرفتهاند، شايد نگذارند اين حرفها به او برسد. ما متأسفيم، خيلى متأسفيم از وضع ايران، از وضع اين مملكت خراب، از وضع اين هيأت دولت، از وضع اين وضعيتها، از همه اينها متأسفيم. آقاى شيرازى بيايد دعا كند؛ من خسته شدم.صحيفه امام، ج۱، ص: ۲۴۶
۱۳۹۵-۰۴-۱۳